web stats tools

جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه

mom you huging me too much!

 
From this Copyright  !

بازهم یک موضوع  بی ربط به پست اما
:
ره هـــرکس بفســـونـــی زده آن شـــوخ ارنــــه

گـــریـــه نیمشب و خنـــــده مستـــا نـــه یکیست

۶ نظر:

Unknown گفت...

امیر جان گفتم عکس بفرست... منظورم از خودت بود نه...
حالا این عکس جالب رو خودت گرفتی؟؟؟

امیر گفت...

رضا جان عکس را باید یکی باشه بگیره !ً امیر که نمی تونه از امیر عکس بگیره! اما چشم ...
اینجا ما این یه دانه حیوان را ندیدیم !

m2 گفت...

سلام آقا امیر خودم... خوبی؟ پست قبلیت حالو هوامو عوض کرد... جالبه اون موقع همش می گفتیم که این درسو دانشگاهو امتحانا کی تموم میشه راحت شیم... اما حالا واقعا دارم حسرت اون روزا رو میخورم... با اینکه خیلی جا داشت که بهتر می شد... اما همونا الان واسم آرزوهه... میترسم یه روزی این روزا که الان توشم واسم آرزو شه (میدونم که میشه). .. اما داش امیر میدونی واسه من بهترینش کی بود؟ اون شبی که خونه مامانبزرگ بودیم... امتحانا افتاد عقب ... اومدیم خونه ما، ماشینو با هل روشن کردیم بعد تو برفو یخ رفتیم توچال... آخر شبم که کباب ترکی زدیمو روشن شدیم

امیر گفت...

با دوست پری شانم و بی دوست پریشان.
مرتضی جان ، همه اون وقتی که من با شما بودم بهترین بود . راست گفتی چه شبی و یا اون روز که نمره دینامیک ماشین اومد رفتیم جمشیدیه!
صفاته عشقه ..............

شهرزاد گفت...

وای چه گیگیلیه این عکس. عاشقشم

شهرزاد گفت...

وای چه گیگیلیه این عکس. عاشقشم

Google Analytics Alternative