web stats tools

جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

درس

این درس خواندن ما هم داستانی است ها ..

صبح پاشدیم کله سحر " ساعت 9" رفتیم یونی . گفتم خدای نکرده یه ذره درس بخوانم بعد نیست ! ساعت 12 بود که بهادر زنگ زد که بریم بیرون ، به هر حال با دوستان قدیمی و از نوع حلی گشتن همیشه محملی است از صحبت های مختلف که در استاک حافظه می مونه و خوبیش  اینکه کسی دیگری ممکنه نفمه اصلا اینا به هم چی  می گند !
گفتیم بریم ، جاتون خالی رفتیم پارک آبی سان وی که پارک آبی آزادگان افسریه خیلی بهتر از اون بود!
به هر حال بعد از خرج 120 رینگت بی زبان در یک روز برای هیچی برگشتیم ! اما کلا خوب بود . چون فکر نکم کسی حاضر بود با من به اونجا بیاد ؟ یک دفعش هم زیاد!
نکته این بود که بهادر می گفت در دوروز 1300 رینگت خرج کرده ! که اگه پروازش را درست گرفته بودند این خرج ها معنی نداشت !
کلی در پاساژش دنبال ایوروشه یا به قول ایوزروشه گشتم تا پیدا بشه ! پیدا که شد شامپو و سرم آنتی شوت ما را وارد نمی کرد مثل اینکه اینجا کچلی مد .

امروز چارشنبه است و از جمعه کلی زمان گذشته ! خدا بداد من بی نوا برسه....

۲ نظر:

m2 گفت...

دادا این کامنتینگت با ما حال نمیکنه ها.... میام بکامنتم خودشو واسه شخص شخیص ما باز نمی کنه!!! به به داش امیر تو بلاد کفر رفتی آب بازی... خوب تنها خور عکسم مینداختی می دیدیم اونور آب دنیا دسته کیه... شامپو هم اگه دارو گر خمره ای زرد کارتو راه میندازه بفرستم واست؟

امیر گفت...

آره فکر کنم همون تخم مرغی هااز همه بهتر باشه! عکس هم گرفتیم ، هر وقت بدستم رسید برات می فرستم ! سفارشی!
اما به پای سوئد شما نمی رسه !

Google Analytics Alternative