زندگی نفس نظر دیدگاه امیدهاو عشق یک ایرانی دانشجو در مالزی راستی اینجا برهنه ام و بی سانسور اگر دوست ندارید نخوانید ش
۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه
۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سهشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه
تفاوت
این رفیق دومی هندی ما اومد!
رفته بود هند داماد بشه که برگشت ! صبح من گفتم که یک چند دقیه بخوابم که این خواب دم صبح شیرین تا نه و ربع طول کشید و با زنگ این آقا بیدار شدم . اولش که داشتم پا می شدم کلی بد و بیراه که این ها کلید نمی برند با خودشون و ... در که باز کردم اولش فکر کردم کیه ! بعد تبریک و مبارک باد ....
ولی این بغل کردن این ها هم یک جور دیگست ها ! دیدید که برادران اهل سنت چه جوری مفاحصه ! محافصه ! ؟ می کنند .
خوب به هر حال خواب موندن ما حکمتش شاید این بود که خدا دوست نداشت این مرد پشت در بمونه ! شاید الان که داد مازیار در بیاد البته خوبیش این که معولا این جارو کسی نمی خونه ! و شروع کنه به فحش دادن .
۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه
امنیت
یکی از نیاز های بشری امنیت یا حس امنیتِ. حالا این حس را ممکنه هر جا دنبالش به گرده ، تو یه خونه ، تو یه اتاق و یک شهر و ..... و خیلی جاهای دیگه !
چند روز پیش منِ حواس پرت دسته کلیدم را در درون اتاق جا گذاشتم ، شنیده بودم که باز کردن این قفل ها کاری ندارد اما باز از یونس ( بذارید این رفیق هندی را توصیف کنم تقریبا هم قد خودم یا یک ذره کوتاه تر کمی چاق ، موهای کم پشت ریش های انبوه بدون سبیل ، کاملا ظاهر یک بنیاد گرای سنی ! ) پرسیدم که چی کار کنم ؟ گقت : اوه آی سی ! ای گات دیز پرابلم تو آی نو ها تو سول ایت !
بعدش با یک تلق راحت در کمتر از یک دقیقه درب اتاق باز شد ، فردا نه اینکه باز کلیدم جا مونده باشه ها ( حواس که نیست ) ! محض امتحان خودم درب را در کمتر از 30 ثانیه باز کردم ! حالا اینکه پول های من و وسائل یا خودم هنوز سرجامونیم را می گذارم به پای خدا و خوب بودن اینا!
راستی تعداد علامت تعجب ها ای پست هوارتا شد!
۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سهشنبه
صبر
آدمها دو دستن یک عده دارن ضرر می کنند و یک عده نه .
یک بخشی از اونهایی که ضرر نمی کنند قبلا کردن ! و الان صبر می کنند ! من هم دارم صبر می کنم فعلا اما تا کی بتونم معلوم نیست !
تایپم هم داره دوباره خوب می شه!
قسمت این هفته آشنایی با مادر را با عنوان هوک به بینیند!
۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه
قلب
صدای قلب نیست، صدای پای توست که شب ها در سینه ام می دوی. کافی است کمی خسته شوی، کافی است کمی بایستی.
۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سهشنبه
کارام جانم می رود
گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون، بر آستانم می رود
شب تا سحر می نغنوم، واندرز کس می نشنوم
وین ره نه قاصد می روم، کز کف عنانم می رود
۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه
امسال یک هدیه تولد گرفتم .
خیلی ارزشمند بو د، یک کتاب و یک سی دی . می خوام جمله های یادگاریش را در کتاب
عمومی کنم.
عمومی کنم.
اما بگم که اغراق شده !
"به پاس تعبیر عظیم و انسانیت
از کلمه دوستی
به پاس عاطفه ی سرشارت
که در این برهوت بدگمانی و شک
می درخشد و روح را از تنهایی و نومیدی رهایی می دهد ،
وگرمای امید بخشت
که در این سردترین روزگاران ناباوری را تخطئه می کند .
به پاس قلب بزرگی که فریاد رس است
و سرگردانی و ترس
در پناهش به شجاعت می گراید
به پاس محبت بی دریغی که فروکش نمی کند
وانسانیتی که در نبرد با ظلمت از پا در نمی آید .
تولدت مبارک
اسفند 1388
شهرزاد
اشتراک در:
پستها (Atom)