web stats tools

جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

وزن

چقدر سنگین ...
فکر می کنی راحت ردت می کنند از صراط ..با سبک سنگین های خودت ...
با معیار خودت
غافل از اینکه مامور راه سخت گیر است  . شارژت می کند برای سنگنی از گناه ...
وای خدایم گر تو رحم نکنی چه کسی رحم کند و.... چه کسی رحم کند ....

وباز چگونه بخوانمت که من منم ! وچگونه نامید شوم که تو تویی ...
ای خدا به گناه آشکار پرده حرمت ندریدی و .. بهتر از آن که هستم شهره ام کردی باز درب خانه ات را می کوبم ! رو سیاه مکن و آبروی ام  مبرو....

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد


نمی روم حالا..

 نشانه ای باید باشد...

مرد و هست  حرفش...
خیانت آخرین  نوشته اش بود در تنهایش ... و من به قول و حرف خود نکنم این کار ...


در باز بودن فیس بوک و بستنش هم  مانده ام


۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

نوشتن

بنویس ...

نوشتن دلت را شاد می کند ! بنویس ...

نوشتن درد را کم می کند ! خستگیت را در ..

بنویس که مهر لبش چه کرد با مهر بتان دیگر ..

مهم نیست که کسی می خواند یا روایت تو را کسی دوست دارد یا نه !

روایت گر خود باش !  ...

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

دوست

بگو دوستت کیست تا بگویم کیستی؟

راستی دوست من کیست ؟؟؟؟

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

فرشته

دلم گرفته. 
از رفتن ام ! نمی دانم چرا دارم می روم ... دلم تنگ خانه هست  ! تنگ زهرا و بقیه ..

اما اینکه می روم  بیش تر تنگ اش می کند ! این روز ها ممکن است آخرین هایی باشد که فرشته را می بینم  ...
به خدا دلم می گیرد ! نخندید ....
هر چه ازبود و از  هر کجا آمد ! خواهرم بود ! از نازی نزدیک تر شاید ! امیدوارم بتوانم برادرش باشم ...

می خواستم برایش یادگاری بگیرم ، نگرفتم ! دلم  می گوید می بنیمش ان شاالله ... 




دوست کیمیاست ، دوست خوب نایاب تر ! یادم باشید ...
سعی کردم دوست باشم برایتان تا آنجا که می توانم ... نتوانستم ...


"توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون  می‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم"

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

اسلام

چه کار کرده اید با اسلام ...
چه کار کرده اید با لباس پیامبر که خودتان هم حاضر نیستید جز در محافل رسمی خودتان بپوشید ...
چه کرده اید با ایمان مردمان ؟ کجایش گذاشته اید که نواده مراجع نجفتان خرافاتاش می خوانند ..
شاید ایده ها و دین مان خرافات باشد ! اما من ی که عمل به آنها نمی کنم خرافات نمی دانمش ... نه همه اش ...


رمضان شیطان در بند است ! و من از همیشه گناه کار تر .... شیطان باید لنگ بیاندازد در برابرم...
کاش می توانستم دوستم را آرام کنم ، کاش می توانستم خودم را آرام کنم ! کاش...

  کم کم ک وقت اش است دوباره فیس بوکم را ببندم ...
سفر ی در راه است ... دیدار با صاحبان حقوق 
پسر خوبی نبوده ام ، همان طور که معلم خوبی ، دوست خوبی ....


13 اهم رمضان است اینجا .. و ایران 12 اهم شب قدر هایم که قروقاتی می شوند ... و دعاهایم نیز...
خدایا :
دوستت دارم را با من بسیار بگو...دوستم داری را از من بسیار بپرس!!

کاش

کاش می شد همه چی را پاک کرد ...
مثل وقتی تاریخچه کامپیوترت را پاک می کردی ! 
کاش طوری رفتار می کردم که چیزی لای تور دلم نمی ماند ..
کاش می شد ... 

کاش هیچی نبود ! کاش به قول فرشته عشق  در خاطرات مون وجود داشت ...

امیدوارم بودن دراینجا بیشتر از 9 ماه دیگه نشه ...

"
فرصت کوتاه بود، اما یگانه بود و هیچ کم نداشت
 "
گاهی وقتها میمیرم ! زنده نیستم دیگر ! نفس می کشم ها ولی اینجا نیستم × زیاد پیش می آید ... در ایران هم می بود...
این وقتها دلم موسیقی می خواهد نه هر آهنگی و نه خزعبلی ... 
گاهی وقت ها جای موسیقی ،  نوای قرآن گوش می دهم برای دل مرده ام ! در ایران شاطری بود و اینجا نشاوی...
گاهی وقتها دلم می خواهد خود خدا برای دل مرده ام قرآن  بخواند ...

۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

دعا

خونه فرشته افطار دعوت بودم ! عزیز است مثل نازی ...

دست پخت پدر بچه ها هم خیلی عالی بود ! البته دست پخت همه خوب است جز یکی ! 
باز مهمان شدن در غربت صفایی دارد آن هم برای افطار ! یعنی هنوز خدایت قهرت نیست در ماه رحمتش مهمانت می کند بیشتر از قبل ...
امروز بگویم درست تر است می خواهم با یک هم رشته ای هندی بروم کلیسا ! گرچند یاسر زیاد موافق نبود ! رمضان - کلیسا و مسیح رب ماست ! جور در نمی آمد به قاموس او ...
ولی دیر و مسجد و کنیست همه برای خداست تا خدا را در آن بخوانند و عبادت کنند ! فلسفه عبادت در جمع هیچ نباشد این است که ان الله مع جماعه یادم باشد قبل از برگشت ن به ایران نماز جمعه هم بروم ... سفر ست دیگر میروی بازگشت ش با خداست نه تو ! گرچند برنامه ریزی کرده باشی..

بروم که شیطان در بند کشیده نفسم دیشب خواب را به 7 رکعت شبانه ترجیح داد ! نمی دانم چرا به من نرفته  این شیطان و تنبل نشده !!! 
بروم 
دعایم کنید .... که دعایتان می کنم بی منت ! کار دیگری که ندارم :دی

{قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ}

۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

نام

تا قبل از او کسی را به اسمش نمی شناختم ! نه این که واقعا نشناسم اما توجه ام جلب نمی شد ولی الان همه که نه ولی اکثرابه اسم اویند ! رمضان را که نگو اسم اوست نصفش ...

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

ino bebinid

http://www.bbc.co.uk/persian/world/2010/08/100818_l13_online_data_vid.shtml
 جدا راست می گه ! حتی می شه سوالهای قبلی ش دید چیزهایی خیلی خاصی....

نمی خوام  ! خسته شدم از اینکه از این و اون ایمل بگیریم که آدرس ای

گم

وقتی روزها و شب ها یکیه 
وقتی قرآن ت هم تو خونه گم میشه ..
دیگه باید ....

وقتی خسته شدی از این که حتی ایمیلی بگیری که آدرس ایمل اون توش باشه...
می شمری بری از اینجایی که هر جاییش خاطره است برات ...
دیگه باید ...

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

راحتی

جمع و جورش هم که کنی یادم نمی رود راحت ترین گفته این است که عاشقتم دیوانه ...

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

never had a mask,never wanna have one!
never acted,hate of acting!
always moving in the path of my heart,never hurt sb in purpose. 

فرشته می گفت شاید هیچ وقت جدیت نگرفته بود . اما من از روز اول - اوایل وب لاگ زدن - جدی بودم .  چیزی به ایران رفتنم نماده . دعای م کنید .نیت ایران رفتن من اولش چیزی دیگری بود حالا فقط دیدار خانواده است . تا خیر و خواست خدا چه باشد .

حسود

آدم حسود حتی خدا را هم برای خودش می خواهد فقط دلش می خواهد خدای خودش باشد ! محبتش مال خود خودش باشد نه کس دیگری ...
دلم می خواست خدا فقط تو این ماه منو می شنید فقط رب من بود نه کس دیگه ...

وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡڪُمۡ وَرَحۡمَتُهُ ۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّيۡطَـٰنَ إِلَّا قَلِيلا

۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

قرآن

سوره یوسف آمد ! من همیشه می گفتم کم از یوسف ندارم ....

یهدی من یشا و یضل من یشا

بچگان

خنده ام گرفت از رفتار دخترکان بچه اند گرچه از برادر من  هم بزرگ تر باشند . با این حدیث مشکل داشتم ولی عقل و ایمان زنان نصفه است شاید درست باشد !!!


۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

ramezan


بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد

ramezan

بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد

۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

نفرات

جالب است داستان من در مالزی ، دوستان من در اینجا بیشتر خارجی اند و عرب ! دوست که نمی توان گفت ! آشنایند و فقط یکی از آنها دوست است . 
بگذریم 
دیشب نزدیک بود به سرنوشت بهنام دچار شوم در هیل پارک ناکام !  از دنیا بروم . ترک موتور عربی نشستن همین است . تو را چه به موتور برو شتر سواری ات را بکن بشار ! :دی "نژاد پرستی که ندارم باز  گل کرد دوباره " 

رمضان امسال عجیب ترین رمضان م تا کنون خواهد بود . حداقل اش این است که شب قدری را در آسمانم ! 
عید را پیش خانواده بودن غنیمت است .


راستی کلاس ما همه تویش یک جوری شده اند . ویروس خطرناک عشق را از من گرفته اند . شاید البته ! فعلا که در عاشق بودن خودم را هم شک دارم ....


۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

ورست کیس

بدترین حالت ممکنه اینه 
حدس که نه می دونستی میره ، تحمل رفتنش از اول برات سخت بود
اون هم می دونست و باهات بازی می کرد . خودت اجازه دادی بازی کنه ! شدی اسباب بازیش ...
اما باز می ارزید حالا شبا موقع خواب چیزی داری که بهش فکر کنی ، گرچه می دانی اون به هر کی فکر کنه تو نیستی ...
به فاصله 7 ساعت پرواز مستقیم و چند ساعت رانندگی باز بوش را می شنوی ! دلت می خواد همه چی می خواد.
همه اینها را حدس می زدی ، اصلا از لحظه اول از اینا می ترسید ی که به سرت اومد .
اما باز طعم ش را عشق اش را دوست داری و از این چند ماه راضی هستی و شکر می گی برای همه چی 
خدا جونم دوست دارم می دونم دوست داری پس تنها م نذار دیگه حتی یک لحظه ! مرسی ...

۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

SyahirahShaari

غذا


بد هغته

من نمی گم پارازیت گفت شخصیت بد هفته تمام وطن فروشانی که رفتن به همایش ایرانیان خارج از کشور ...

در حوزه بودید ؟ من پیارسال روز عرفه رفتم حوزه شاه عبدالعظیم . بد حادثه عرفه بود شاید به دلیل این روز قیمه شان پر ملاط بود اما قیمه ای بود که دوستان خوردند من نخوردم ! حلال نداستنم آن غذا را ! حرام بود بر من چنین غذایی در چنان محله ای ...

۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

نبودن

نبودنش هم حسی است . دیگر نمی بینیش  راحت می خوابی ...
گرچند این چند هفته آخر ندیدمش ! گذاشتمش برای دیگران :دی راحت گفت م برو هر وقت می خواهی برگرد ! بسان او که می خواست برود گفت خواستی بدا ایمل هست می توانی پیدایم کنی ...
من گفتم ایمل هم نزن  ، نباش دیگر ! یعنی این طوری نباش ! مطمئن باش تصمیم ت را بگیر و باش ... رفت انگار .

رفتم سفارت استرالیا ! سوال ی نداشتم می خواستم ببنیم رفتار کردنشان را . گرچند مالایی بودند این کارمندان اما فرق می کرد باز با اینجا هم . دختر ک آخرهای کار گفت تو که این ها را می دانی برای چه آمدی؟ 
اما با لحجه ام مشکل داشت نمی فهمید اسکیلد ورکر گفتنم را ...
5 سال سابقه کار می خریم کسی دارد ؟

تنها می شوم باز بروم ایران و بیایم دیگر از 3 سین دوستانم کسی باقی نیست . بی فرشته و یار و ساجده چه کنم ؟

۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

chat فلسفی در حالت خواب


B.a.s.il (8/4/2010 1:05:50 AM): hello persian
persian amir (8/4/2010 1:06:00 AM): hi
B.a.s.il (8/4/2010 1:06:20 AM): how r u ?
persian amir (8/4/2010 1:06:34 AM): fine
persian amir (8/4/2010 1:06:42 AM): and u ?
B.a.s.il (8/4/2010 1:06:59 AM): not so bad either
persian amir (8/4/2010 1:07:42 AM): fine is better than so bad i think ...
B.a.s.il (8/4/2010 1:08:24 AM): it depends upon what is you idea about bad and about being fine
B.a.s.il (8/4/2010 1:08:25 AM):
persian amir (8/4/2010 1:08:38 AM): then ?
B.a.s.il (8/4/2010 1:09:13 AM): so we need to buy different weighing machine to measure these two things
persian amir (8/4/2010 1:09:41 AM): ya it's good time to talk philosofical ....
persian amir (8/4/2010 1:09:47 AM): at 1:10 am ...
persian amir (8/4/2010 1:10:03 AM):
B.a.s.il (8/4/2010 1:10:47 AM): time will never stops for a man, so we need to utilize it efficiently, even if its midnight or day
B.a.s.il (8/4/2010 1:11:09 AM):
persian amir (8/4/2010 1:11:15 AM): efficiently for what?
persian amir (8/4/2010 1:11:27 AM): whats the use ...
B.a.s.il (8/4/2010 1:12:20 AM): efficiently for anything that brings happiness and joy
persian amir (8/4/2010 1:13:45 AM): ?
B.a.s.il (8/4/2010 1:14:17 AM): why a question mark?
persian amir (8/4/2010 1:15:17 AM): what 'll bring happiness and joy to ur life?
B.a.s.il (8/4/2010 1:15:55 AM): im in a confusion about it
persian amir (8/4/2010 1:16:19 AM): then when you got it tell me ....
B.a.s.il (8/4/2010 1:16:38 AM): yes its a great matter to share
B.a.s.il (8/4/2010 1:17:00 AM): what about you?
persian amir (8/4/2010 1:17:13 AM): about what?
B.a.s.il (8/4/2010 1:18:21 AM): did you know
B.a.s.il (8/4/2010 1:18:30 AM): what brings happines to you?
persian amir (8/4/2010 1:18:39 AM): sleeeping ...
B.a.s.il (8/4/2010 1:18:46 AM): wooow
B.a.s.il (8/4/2010 1:19:02 AM): it must be reaally sad to be up at 1 am
B.a.s.il (8/4/2010 1:19:10 AM):
B.a.s.il (8/4/2010 1:19:29 AM): if sleeping is happiness
persian amir (8/4/2010 1:19:35 AM): yup
persian amir (8/4/2010 1:19:53 AM): the good time is going to bed is 9 pm
B.a.s.il (8/4/2010 1:20:06 AM): coool buddy
B.a.s.il (8/4/2010 1:20:25 AM): i wish i have something like this to make me happy
B.a.s.il (8/4/2010 1:20:27 AM):
persian amir (8/4/2010 1:21:03 AM): but when you couldnt sleep is problem
B.a.s.il (8/4/2010 1:22:26 AM): yes tatas true
B.a.s.il (8/4/2010 1:22:37 AM): but im trying to find something to spend time
B.a.s.il (8/4/2010 1:22:42 AM): since i couldnt sleep
persian amir (8/4/2010 1:23:18 AM): u see
persian amir (8/4/2010 1:23:56 AM): the when you cant doi smt m donig that makes u happy ..
persian amir (8/4/2010 1:24:22 AM): it's philosofical my little friend....
B.a.s.il (8/4/2010 1:24:41 AM):
persian amir (8/4/2010 1:25:00 AM): it can be as simple as sleep or dirnking glass of water..
persian amir (8/4/2010 1:25:10 AM): or even worthless ...........

روزه

خوبیش آن است که دیگر اینجا را نمی خواند .
رفت ، که رفت ! رفت ایران پی سرنوشتش ...
چند هفته پیش گقتم تماس با معنی یعنی باشه ، و دیگر رفت ...

دوستی می گفت باید ازش بدش بی آید بدلیل نامردی هایی که در حق ت کرده است باید بدت بی اید بدلیل بازی که بهت داده است باید بدت بی آید ..
به همین دلیل بدون خداحافظی رفت ...
هنوز مانده ام در تعبیر استخاره ای که من را وسط تعطیلات اینجا نگر داشت 
یادم باشد نماز شکر بخوانم که در هر کاری حتی گناه هم شکر و حکمتی نهفته است از سوی آن یکی 
راست ی جایی خواندم روزه ای که با لب یار باز نشود قضا دارد یادم باشد 10 -11 سال روزه قضا دارم .

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

من ؟

خوب وبدش را نمی دانم ! اما دوست داشتم نظر آدمها را  در مورد خودم بدانم آن هم رک و راست و پوست کنده
ساجده که آمده بود ازش پرسیدم . یکی بحث غرور بود گفتم مغرورم ؟ گفت نه اما خودت را قبول داری ! راست می گفت .
جای دیگر بحث مذهب و ایمان گفت مذهبی نیست ی اما مومنی ! فکر می کردم این دو یکی است اما راست می گفت .
مذهب اینکه به تک تک فقه عمل کنی است که نیستم اما ایمان را هم هنوز نمی دانم . خودم را مسلم می دانم تا مومن بیشتر. حال به متقین موقنین رسیدن کی باشد ...


Google Analytics Alternative