web stats tools

جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

باران

امروز بعد از مدتها آمدن یونی برای درس…
تو تعطیلات یونی دلگیر ، مخصوصا آشنا نبینی …
باز بودن فرشته خانم نعمتِ .

الان داره بارون سیل آسا میاید ! دلم لک زده بود برای بارون  ! برم زیرش راه برم خیس خیس شم . شسته شم و برم زلال ام کنند این تنزل من السما ما    …
رحمتش بی کران است ! چند روزی بود دوباره صبح ها خواب می ماندم عصرها تنبلیم می آمد ! دیشب نسیم سحری را قسم دادم که صدایم کند بیدارم کرد جو گیرم دیگر و از من جو گیر تر ! آمد …
جدا این چینی ها را درک نمی کنم ! بدون خدا چگونه زندگی می کنند ، از دخترکی پرسیدم کی را می خوانی وقتی ناراحتی؟ دلت را یا یاد کسی باز می کند با یاد او ! جواب ی نداد . دیوانه انند ! جدا در خدا می توان شک کرد ؟ شاید نتوان وصف ش کرد دلیلی برایش آورد ولی بودنش را حس می کنی وقتی خیس می شوی هم تو هم چشمانت ! بارانی است دیگر ….

دیوانه

می دونی؟
می دونی دوست دارم ؟ می دونی عاشق تم ؟ میدونی دردانه منی ؟ می دونی دیوونتم ؟
می دونی؟

نيکي‌ها

خوب یادم هست که یک بار که حال خوشی نداشتم و همین جوری زده بودم رادیوی گوشی م، مطلبی مطرح میشد که پیامبر پرسیده بودن: امیدوارانه ترین آیه کدام است؟
هرکدوم از اصحاب جوابی داده بودن که پیامبر این آیه رو میخونن:
"ان الحسنات، یذهبن السیئات"
همانا، خوبی ها، بدی ها را از بین میبرند







"

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

ساجده

جایی گفته بودم مالزی جای کسانی است که اول از همه از خودشان فرار کرده اند و بعد از آن از چیزهای دیگر . تقریبا تمام کسانی که من دیده ام این گونه اند . “ احمد آقا ببخشید باز هم استقرای ضعیف زده ام “
این نکته در مورد من هم صادق است شاید ، می خواستم نباشم و دوری را تجربه کنم و فراموش شدن را …
مهمان جدید مالزی را می شناسید اکثرتان .
ساجده این را نقض می کند ، از چیزی فرار نکرده است ،دیگرانند که از ساجده باید فرار کنند .
راستش می خواستم در مورد کتابش بنویسم “ می خواهم عاشق شوم اجازه هست “ اما وقتش نیست و حوصله اش . اما این را می گویم که دخترک داستان مثل من است ! حس عاشقی مرد و زن ندارد یکی است …
این دوهفته زیاد حرف زدیم و غیبت کردیم . ساجده کتاب خانه اش غنی بوده برای من حتی در مالزی ! بیمارستان پیارسال را کتاب های او کوتاه کرد . دوستی است مهربان . کتاب را نمی گویم ها !
به هر حال حرف جالبش این است که برای سمپادی ها باید بیشتر توضیح داد . این سمپادی ها به طهرانی هایش بیشتر بر می گردد ! چون حس انتخاب شدن از جماعت زیاد اصلا  خوب نیست  غرور می آورد و حس می کنی کسی هستی ! حداقل ش این است که خودت را قبول داری . . در حالی که حتی در حرف زدن هم مشکل داری چه برسد به فهمیدن حرف دیگران .
یک حلی اصیل دیگر هم در مالزی داریم من اسمش را می گذارم بینا ! تا الان 3 نفر حلی در این یو ام کده هستند ! اما سمپادی زیاد داریم از نوع دختر به خصوص :دی

ساجده


دوست داشتن دلیل نمی خواهد این جمله تکراری است ولی من مثال زنده اش هستم .
همیشه از این که دل ببازم می ترسیدم ، از این که دچار این حالی شوم که دارم می ترسیدم ! از دور وحشتناک بود ، رقت آمیز ، ترحم آمیز و ...
اولش دوست بود مانند ده ها نفر دیگر که دوست بودند ! معمولی تر از معمولی گرچند گفتمش که در لحظه اول لرزیدم شاید نه ...
ماهی گذشت ، می دیدیم که فرار می کند معلوم بود می ترسد از من ! بدون افسار شده بودم خودم دستم نبود می رفت ، می رود ...

الان که جای رقت بار دیگران هستم ! لذت می برم ! قشنگ ترین جای عالم است ! فرشته و ساجده می گویند که بعدها می خندی به حال  زارت ! میدانم می خندم ولی خنده ام از روی لذت است ، دوست دارمش ...

(by youngrain)

"

"

۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

آرامش

نمی دانم چرا در بین این همه آدم که چت می کنم ، حرف زدن با مه شید آرام م می کند . شاید این بی ربطی  که بین مان هست باعث ش می شود . هر چه می خواهم را می توان گفت بدون این که حس کنی چیزی دیگری برداشت می کند ! دعا کردنش هم به آدم نرقته این دختر دیدن حقیقت را دعا کرد ! به نفرین بیشتر می ماند این دعاا ! حقیقت خودم وحشتناک است وای به حال دیگران ! جدا ما آدم ها بدون نقاب چه گونه ایم ؟ درونمان چیست ! پشت حجاب اخلاقی مان چیست ؟ در درون سرمان چه  می گذرد !
فرشته می گفت از ایرانی ها فرار کردم من می گم از آدم ها باید فرار کرد !  راستی یک دلیل اینکه فرشته نزدیک است این بی تکلف بودنش است ! خودش است و خودش . حس نمی کنی قائم شده باشد پشت خود ساختگی اش ! راحت است آدم ، معذب نیست .حقیقتش با خودش خیلی نزدیک است  و زیباست .اکثردیگران خودشان نیستند ! تو هم نمی توانی خودت باشی .

 البته این خود من ، حقیقیت من ، واقعاً وحشتناک است انگار ! دافعه اش بیشتر است این بچه شیطان ...

۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

گل

من کلا خارم ، یادشان رفته است گلی به من بچسبانند ، با این همه باز دلم گل می خواهد ! می دانید گل من تک بود ، برای من یکی دردانه بود . اما من خار را خار تر کرد و رفت . خودخواه ایم را در مقابل خودش هیچ نامید . گفت برو شاید در رهت دیگران هم بودند تو که ریشه نداری ، راحت می روی ! خاری  و بر باد کویر سوار می شوی ...
اما من گلهای زیادی دیده بودم ولی گل من چیز دیگری بود ! اگر هر گلی می خواستم زیاد بود حتی به نامش ولی مگر نام گل مهم است ؟
 تا دلتان بخواهد رز در عالم است ولی فقط یکیشان رز می شود دیگران شبیه آن هم نیستند ... 
کوچکم برایش ، خارم دیگر چه می توانستم باشم ! از خاریم همین بس که لحظه ای خود را آدم پنداشتم و تازه صفت خوب هم به اضافه کردم . 

خارم اما مانده ام ! دیگر می خواهم باد مرا نبرد به امید باد نباشم ! گلم را پیدا کرده ام اما راهم نمی دهد.

****
راستی خار چه گونه می تواند گل داشته باشد ؟ می دانم او گل من نیست گل هیچ کس نیست ! گل خودش است ...

hafez

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

مهمانی

نقل هر جور که از خلق کریمت کردند        قول صاحب غرضان است تو آن‌ها نکنی

مهمان من که نبودند از اول اما من مهمانشان شدم !به هر حال شب اول و هفته اول سخت تراز بقیه اوقات . فرشته ای می گفت شاید این سختی باعث شده که دوستش داشته باشی ...
به هرحال دارد جا می افتد این میزبان ما ! خانه شان خوب است و مهمتر از هم مهربانیشان . مشکل فقط نبود اینترنت وای فای است که بنده بدون اینترنت ام و فقط یک میل می توانم چک کنم ! اما بودن پیش شان و شب را صبح کردن با مهربانیشان ، صفایی دارد.

بی و تن رضا امیر خانی را شروع کردم به خواندن هر چه باشد چمدان پر از کتاب آوردنش برای من سودمند بود .
بی   و وطن ارمیا است در نثر "من و او" به هر حال عاشقانه های امیر خانی از جنس ماهاست ! سمپادی است . من و او یش را بخوانید وقتی علی فتاح   دلیل نرسیدنش را می فهمد . وقتی که معشوقش را برای قرمساق  محله وصف می کند فقط با یک اسم ... و صاحب شغل شریف می گوید اسم نگو وصف بگو ...
از معدود کتاآب هایی بود که آخرش اشک ریختم ...



۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

مرگ

مرگ است
آن هنگام كه گوشه‌ای نشسته‌ای
و ماه را دنبال می‌كنی
و منتظری كه از
گوشه‌ای
سايه‌ای،
صدایی،
نوری،
پيدا شود
و در همان حال به خواب می‌روی.

مرگ است
آن هنگام كه هراسناك چشمانت را باز می‌كنی
و رد پایی را می‌بينی
كه به ناكجا ختم می‌شود
و خودت را
كه به ناكجا
دل بسته‌ای.

مرگ است
شب‌هایی چنين
مرگ
است.

"مال من نبود ا"
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

خواب ؟

دل تنگی هم جالبه ، معیار نداره و مکان هم. 
مهم نیست کجایی ، با کی هستی ، چی کار میکنی، آخرین بار کی دیدیش ! بزرگترین کلمه ای که با هاش حرف زدی تو یک بازه زمانی طولانی 5 حرفی بوده حداکثر یا ...
باز دل است که می گیرد حتی برای اخم کردنهاش ...

تنگی دل

دلتنگی هم حس قشنگی ها  ! درسته دردناکه ،  اما کیف داره یک جورهایی !  دستت می ره سمت گوشی می خوای به یکی زنگ بزنی اما نمی تونی ! دلت می خواد صدای نفس هاش را بشنوی اما مجبور بری سراغ خاطراتت ...



۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

خودخواه

دوست دارم وقتي، خواستن تو را، از خودخواهي هايم مي بيني! 
جداً خیلی خودخواه ام ؟

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

دیکنز

آرزوهای بزرگ بود یا الیورتویست ؟ یا هیچ کدام ... داستان پسرکی یتیم در نوانخانه ای بود در لندن ( جودی آبوت نبود مطمئنم آ ) .
دیالوگش از کودکی یاد من است، این است که می گفت گریه کن که گریه برای چشم خوب است چشم را می شورد و دید را جلا می دهد . 


گریه کردن موهبتی است ، قلب نرم می خواهد ! قلب من سنگ است  ، نمی خندد تا چشم روان شود ! شده است سنگ خارا ! درمانش چیست نمی دانم ؟
وقتی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

محتسب داند که حافظ عاشق است

نامه امام علی(ع) به مالک اشتر: ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن ، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی.


پس معیار خوبی چیست ؟ معیار ما برای قضاوت در مورد دیگران چه باید باشد ؟ به هر حال نمی شود گفت قضاوت نباید کرد ! اعتماد کردن ، دوستی و هزاران کار  دیگرقضاوت می خواهد ....راستی  چه جور گناه ی را می توان در سحر گاه شست ؟ وپاک شد ؟

 
Publish Post

محتسب داند که حافظ عاشق است

 امتحان ریهب که فقط جزوه اش دستم بود و... ، کلا هم قابل پیش بینی نیست این ازوان ! از اون آدمهای دورو است یک جوری و همه از دستش شاکی... 
اما فرشته خانم سر تلمدیسن بداد رسید ! گرچند همان ریهب را باز او نگرانیش بیشتر از من بود . 
اگه جزوه خلاصه اون نبود این آشفته بازار ذهن را جمع کردنش محال بود برای من . 
بدون اون جزوه می رفتم کتاب خانه الکی و زمان می گذارندم احتمالا الکی تر ! اما دیگر در سر سیگنال خواهری را ایشون و برادری را دیگری کامل کردند . خدا خیرشان دهد که من محبتشان را جبران نمی توانم بکنم . 

اما باز امان از حواس ناجمع که ولش کنی می رود یمن و فیل ش هم که در هندوستان باید دنبالش بگردی ! باز در کتابخانه بهتر از خانه و در کنار دوستان بهتر از جفتشان مهار دارد این حواس !

و راست ی که  GOD is Kind است به همه  ، حتی من  !

تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو
دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار گوشه تاج سلطنت می‌شکند گدای تو
خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند این همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توست جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

دیگر

بعضی کارها ، آدمها و حرفها با پاک کن پاک می شوند.
بعضی دیگر نیاز به پاک کردن هم ندارند ، ،آفتاب می بردشان .
بعضی دیگر با لاک مجبورید روی شان را به پوشانید یا اگر بد سلیقه باشید خط خطیشان کنید.

بعضی دیگر نه ... 

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

خواب

فرشته را می شناسید ، فرشته نجاتم بوده است و گرنه این ترم چه می شد خدا می دانست . خواهرست جداً و دوست ،  مهربانیش بیشتر است از نامش! امروز خسته اش کردم . درسم را نخوانده بودم ..همه بلد بودند جز من ! تنبلم دیگر :( این سیگنال تمام شود ..

گرچند تازه اول جستجوست برای خانه ای جدید . سراغ ندارید ؟ ارزان باشد و مبله و در طبقه بالا و تمیز و .... تا 10 ژون باید برم از اینجا . دیگر تحمل کثیفی آش خانه را نداشتم . می خواهم من انتخاب کنم هم خانه ها را این بار ، شاید دخترکی بلوند :) 

خواب بودم به دلیل خستگی نه دیروقت بودن ، به تلافی دیروقت بودن ها بیدارم کردند !

تکنلرژی

از وقتی فیس بوک م را پاک کردم وقتم زیاد تر شده ! کاش می شد که گودر و ایمیل و مسنجر ها را هم پاک کرد ...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

نزدیک

 امتحان دادن انرژی گیر شده برام ! مثل تمام وجودم را از من بگیرند ، خالیم می کنند ، دیگر بعدش توان کاری ندارم ! حتی فکر کردن! شاید این مدت خیلی فکر کرده ام ،زیادی تر از زیاد ! دیگر باید بایستم و  نگاه کنم به جریان روزگار...

ترم تقریبا دارد تمام می شود ، هفته بعد آخرین امتحان است و بعد شروع مرحله ای جدید ! از ترم تابستان که احتمالا خبری نیست ! اما من کار دارم ! پروژه می تواند شروع شود .مهمان خواهم داشت ، و بچه های دوستم هم خواهند آمد .یک ماه و نیم تعطیل ی برنامه اش مشخص است ! سهم رفتن دانشگاه اش کم می شود و امیر می ماند دنیاهای جدید برای کشف، غذاهای جدید برای خوردن!( امروز غذای سکرت رسپی را امتحان کردم 14 رینگت مرغ با سس قارچ بد نبود اما اینکه رستوران سنتی روبه رویش که  شیک نیست  وغذای هایش در حد  7 رینگتند خوشمزه تر بود یا این شک دارم .دارم مالایی می شوم :)  ) . کتابهای زیاد برای خواندن ....
تا چه شود و کدام ره رویم ... که هر چه او طلبد نیکوســــت.


راستی  دلم می خواهد دکتر یاسر صفار ( به قول سپیده خانم سفید برفی ) دوست شود ، می شود؟ 


۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه



سعدی از دست خوبش نالان است


چشمه هایم خشک شده اند ! خیلی وقت است دیگر حتی تمیز هم نمی کنند آینه ها را . چشمه های روان اگر خشک شوند یک جای کار که نه خیلی جاها می لنگد.


دلم می خواد داد بزنم ! بر سر خودم ! خودی که از خود بودنش می ترسد ! میترسم باز خودم باشم .ترسانده اند مرا.

cmting is open

من د

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

دلالت کنم به شرط دوستی؟

وقتی برای دوست داشتن دلیل داشته باشید ، اگه دلیل از بین بره دیگه دوست هم  ندارید ! حالا دلیل تون هرچی می خواد باشد! 
اما اگر دلیل نباشه، احتمالا هر چه قدر هم فکر کنید و بخواهید از بین ببریدش نمی تونید ! این خوب یا بد نمی دانم ؟

من که 5 ، 6 ماه دنبال دلیل گشتم که خودم باور کنم اما دلیل  پیدا نشده ! هر چند یکی گفت  تنهایی و .... اما می گم اینا نیست تو این دوره زمونه راحت میشه کسی را پیدا کرد باهاش سینما رفت ، قهوه خورد و ...
پس وقتی تنها نباشی پس نباید به اون فکر کنی ، دیگه از خواهر نزدیک تر داریم ؟ نازی که اینجا بود ذهن من  باز باهاش نبود.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

تاجر ، برده و یا آزاده ؟

تاپیک سمپادی یا تیپ سمپادی

 ناراحتم ! مگر قرارمان نبود که دفترچه خاطرات مرا به دیگران نشان ندهید؟ این قول را مگر ازتان نگرفتم ؟ به قولتان وفا نکردید ! در این حد هم نبودید!وای که چه مردمانی هستید ...
جواب اعتماد را دوستی را چه گونه می دهید ! 
مهم نیست دیگر ! من که شهره شهرم بگذار بدانند همه ! بگذار فکر کنند که عقلم نم کشیده است ! 
اما دوست کوچکی جمله ای گفت حیفم آمد نگذارمش ...

sampadia momkene bahush bashan vali axaran kafi nist...
shomaham bahushin vali me3 inke bazam kafi nist
me3 tipike sampadia
راسته تو مورد اکثر مون صدق می کنه ! اگر چه تلخ ! 
من می گذارمش تو قسمت کمبود EQ ! باز هم شاید مثل حرف دوست دیگری است که میگفت چرا در آن مدرسه لعنتی عاشق شدن یادتان نداده اند! معلم م گفت نداده ایم ،چون بلد نبودیم! چون یادمان نداده اند ! 
اینو من می گم : وقتی چاق تازه ازدواج کرده باشد ، دراز هم همین طور بعد از مدتها عاشقی . همین می شود 
معلمهای معلمانمان بلد نبودند معلمانمان کمبودهایشان را در مدرسه جبران می کردند !- جدا سروکله زدن با بچه ها کیف دارد ! درد سرش هم کمتر است - ماهم مثل آنان ! تازه هر نسلی از نسل دیگر بدتر ! داروین بمیرد با این نظریه تکاملش !
 می توانید از سمپادیها بپرسید؟ بپرسید.
چاق  و لاغر راهم که می شناسید ! در نامه رضا امیر خانی بود.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

مه شید

این مه شید ، دخترایست 15 ساله ! فوق العاده باهوش ! من این لفظ را برای هر کسی بکار نمی برم ! در بین شاگردهای 4-5 ساله ای که داشتم این دختر جدا در سطح 10-15 نفر اولِ.

این دختر خاص ، آدم رکی است به اقتضای سنش و شیطتنت خودش را دارد .شیطنت هایش آدم را به خنده می اندازد و حاضر جوابی هایش دهان را باز نگه می دارد .
رک بودنش را دوست دارم ، راجع دوست مشترکمان می گفت آدم خوبی است . این آدم خوب بودن همه جا خوب نیست ! راست می گفت من هم همین مشکل را دارم. البته من خوب نیستم ! اما هر چه هستم همه جا خوب نیست!
بچه است اما شاید بیش تر از ماها بفهمد  ! فلسفه اش برای درس نخواندن + تنبلی که به من هم تعمیم داد جدا قانع کننده است ! من این آدم را مازیار دختر می نامم البته مازیار اندازه این باهوش بود چه غمی داشت (فعلا از دست مازیار دلخورم ! اگر اینجا را بخوانه می دانم داره فحش می کشه به سر تا پای من ) .
طبق عادت همیشگی خواستم فید بک بگیرم از خانم دکتر که من را چه جوری دیده! مه شید گفت مادرش آرام بودن و نایس بودن من تایید کرده! البته  امید وارم این نایس ، مثل نایس های احمد نباشه که معنی خوبی نداره ...
آرام آرام آرام ! جدا من آرامم ؟ از نازی بپرسی که فکر کنم غش کنه از خنده ... 

راستی فهمیدم که زمان درس حداقل 3 ترم باید باشه . پروژه هم احتمالاً شبیه سازی یک کوفتی با انسیس بردارم ! می شد یک چیزی گرفت که توش پول باشه ولی مقاله در نمی آمد پروداکت در می آمد ازش که گور بابای پول این همه خرج کردیم این هم روش... خدا پدر و مادرم را نگه دارد مرا هم ببخشد به دلیل بی احترامی های که کرده ام ...

کامنتی اینگ کلوزد

اینجا کامنت نذارند بهتره ! مگه دفترچه خاطرات مردم محل اظهار نظر بقیه است ....

دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش

اصل لاله کبوتری یادتونه؟
یه اصل بدیهی که می گفت اگه کفترا از لانه ها بیشتر باشند حتما یک لانه هست که دو تا کفتر توشند  ! حالا تو لانه چه خبره به من و شما هم ربطی نداره ! 
 بحث من خصوصیات  آدمیه ! هر آدم ها با تمام تفاوت هاشون  ، مهارت های که بهش افتخار می کنند شبیه همه ! یکی به برنامه ریزی بلند مدتش می نازه یکی به شراب خوردنش ، یکی به توان محاسباتیش .یکی به فحش دادنش یکی به روی نرو رفتنش و...
اما باز هم این مهارتها که قابلیت ستایش را دارند! محدود اند پس هزاران و میلیون ها نفر تو این توپ قلی قلی هستند که مهارت ها شون مثل من و شماست حتی بهتر ...
تازه فی الذات این مهارت ها هستند که ارزش داذند ، قیافه، قد و ... در نفس بی ارزشند چون دست ما نبودند صد البته این دوره و زمونه بیشتر دخترا که کلا خودشون نیستند به قول مازیارپپسی دختر صبح توی رخت خواب معلوم می شه چه شکلیه ! البته این که چه جوری آرایش کنند هم یه مهارتِ ! مثل خانم الف در فناپ که واقعا حرف مازیار در موردش صدق می کرد ! :دی

مثله مهم شناخت خصوصیات خودتون ! اگه از اون خصوصیات راضی هستید ، که چه خوب می توانید تقویت ش کنید و گرنه دو تا کار می شه انجام داد ! تحمل ! یا حذف اون خصوصیت " عمل جراحی بینی ! "

اما شناختن هم به این راحتی نیست ! ممکنه از دیگران بشه نظر خواست که من چه جوریم ولی هیچ کس به اندازه خود آدم خودش ر
ا نمی شناسه ولی باز هم نشان دادن اون خود شاید سخت باشه !  اگر شناختید می تونید مثل مازیار ازش استفاده کنید اینکه این سیاهک می توانه راحت همه چی را جلوت بیاره ممکنه ه به ذائقه شما خوش نی آید مشکل شماست نه اون ... مازیار خودش را شناخته می داند با این طرز حرف زدن در مقابل خیلی ها کارش جلو می ره .حالا  اگه من حال مازیار را می پرسم و اون در جواب میگه .....  این مشکل منه که بعد 11 سال باز هم بمن برمی خوره از جواب این هندیه !

سپیده حرف قشنگی می زد می گفت عوض کردن رفتار های ذاتی باعث می شه به بیراه بری ! گم شی بری جاده خاکی ! بهترین ش قبول خودته با شرایط خودت و تقویت نکات مثبتت !

فال

دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس نسیم روضه شیراز پیک راهت بس
دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس
وگر کمین بگشاید غمی ز گوشه دل حریم درگه پیر مغان پناهت بس
به صدر مصطبه بنشین و ساغر می‌نوش که این قدر ز جهان کسب مال و جاهت بس
زیادتی مطلب کار بر خود آسان کن صراحی می لعل و بتی چو ماهت بس
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
هوای مسکن ملوف و عهد یار قدیم ز ره روان سفرکرده عذرخواهت بس
به منت دگران خو مکن که در دو جهان رضای ایزد و انعام پادشاهت بس
به هیچ ورد دگر نیست حاجت ای حافظ دعای نیم شب و درس صبحگاهت بس



این بیت پررنگ شده نشون می ده با ما نبودن!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

سیاهی

نمی دانم چرا ! نژاد پرست نیستم آ .اما وقتی معروف دستش را به دستم میزنه یا دست می ده ، نگاه می کنم نکنه دستم سیاه شده باشه ! معروف یک مرد 30 و چند ساله ای نیجریاییِ ! حالا خوبه بیش 11 سال یک دوست سبزه مایل به سیاه که تو هند با هندی ها عوضیش گرفته بودند داشتم آ !

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

امتحان ریهب


وای امروز هم امتحانی بود دیگه از این جاهاست که باید دعا کرد دیگر برای پاسی :دی  
حال باید به فکر 3تای بعدی بود .
اما جداً انرژی گرفت جدای بی ربط بودن و  فهمیدم برای سوال های تشریحی را باید مدل خواندم را عوض کنم . این جوری سر امتحان نمی توانم بنویسم ... 

تلخ ترین حقیقت ها را.. دوست تر دارم از .. قشنگ ترین دروغ ها

6 ، 7ام فروردین بود نازی تازه رفته بود ، با سپیده خانم رفته بودیم ناهار رستوران ایرانی بالا .گفت این دوره برعکس شده زمان ما دنبال آدم آفتاب مهتاب ندیده بودند حالا دو طرف می گویند ما دوست داریم طرفمان با تجربه باشد. این لینک را ببینید!
 روزگار وارنه که می گویند این است دیگر !

جداً منظور رضا از سانسور را نفهمیدم البته این هم روی بقیه نفهمیهایم ! 

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

شغل انبیا

شغل انبیاست ... معلمی را می گویم ، اگر این طور که من و امثال من معلم و استاد بودیم به فکر زمان پر کردن" پول گرفتن" ! تدریس خصوصی (خوشبختانه این کار را نکردم ، چون دوست نداشتم. ) اما جدا خوب پول در می آورد نمونه اش معلمان اسبق ما و همکاران سابق اند . جدا اگر این است معلمی و استادی چقدر کثیف بوده است شغل انبیا ! البته استغفرا...
معلمی کاری است که شاید ادامه اش بدهم البته به نام دیگری اگر خدا بخواهد ! نمی دانم جدا من برای این کار ساخته شده ام یا نه! اما کار بی دردسری است جدا ! آن هم در علوم تجربی ! میروی چرندیات بلغور می کنی و بعد هیچ ! 


بس است فعلا ! امتحان فردا پاس شو اول بعد خیال بافی کن ! بروم ....

درس خواندن منو باش! 2

یکی نیست بگه من اگه بلد بودم حفظ کنم که از همون اول می رفتم پزشکی می خواندم :(   این جزوه نمیره تو سرم  !!! 
دیگه خدا فردا را به خیر کنه ! ولی خود استاد که هی میگه باید پیپر بدید تا پاس شید ! گیری کردیما ...
در راستای کم شدن  حافظ وب لاگ اینو بخونید ...
یا رب کجاست مـحرم رازی کـه یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید
اینـش سزا نـبود دل حـق گزار مـن
کز غمـگـسار خود سخن ناسزا شـنید
پـند حکیم محض صواب است و عین خیر
فرخـنده آن کسی که به سمع رضا شنید
حافـظ وظیفـه تو دعا گفتن است و بس
دربـند آن مـباش که نشنید یا شـنید


می خوام داستان بگم !
مریم باکره زمانی که تحت سرپرستی زکریا است تو معبد خدا بدون حساب براش از میوه های بهشتی می فرستاد همین مریم بعد از این که وضح حمل می کنه این قدر سختی اش زیاد می شه که آرزو می کنه کاش نبوده و از
Google Analytics Alternative