web stats tools

جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

مامان در حال کلنجار رفتن با چراغ‌قوه‌ی قدیمی: من و بابات فکر می‌کنیم تو با کسی در ارتباطی سرمه. قطعش کن. این آدم مناسب شان تو نیست.
من در حال لمباندن سالاد: شما که حتی نمی‌دونید کیه. چطوری می‌گید مناسب من نیست؟
مامان ــ فنر زنگ‌زده‌ی محفظه‌ی باتری را درآورده و با دو انگشت طوری نگهش داشته که انگار دم موش است: اگه مناسب بود دستش رو می‌گرفتی می‌آوردی به ما معرفی می‌کردی.
من ــ همراه خرت‌خرت جویدن کاهو: هرگز این کار رو نمی‌کردم. من از بیست‌وچهار سالگی با "ک" بودم اما تو بیست‌وهشت سالگی به شما معرفی‌اش کردم. شما فکر می‌کنید دوستی فقط باید به قصد ازدواج باشه. از روزی که "ک" رو دیدید می‌خواستید مطمئن شید ما خیال ازدواج داریم و وقتی مطمئن شدید هر دو روز یه بار می‌پرسیدید چی شد.
مامان ــ چراغ‌قوه را کنار گذاشته و خنده‌ی شاد و روشنش را سر داده: نه. اون مال وقتی بود که سریال‌های شبکه سه رو نگاه می‌کردم. الان فارسی‌وان تماشا می‌کنم.

۱ نظر:

امیر گفت...

این قشنگ بود بود مال من نیست !

Google Analytics Alternative