وقت اعترافِ :
می خوام بگم تا به امروز به دونفر واقعا حسادت کردم ! این دونفر خیلی به من نزدیکند مثل برادرند برای من .
اولیشان سید حسن است به صبرو به ایمانش .
دومی جواد است ! آرامش جواد ، آرامم می کند . خدا جلوه ای سکون به این بشر داده است ! تندیش را ندیده ام ، متانتی است در وجودش که در کمتر کسی است ! مادر م هم دوستانشان دارد این دوستان را! وقتی که صحبتشان در خانه می شود و جواد را جوادجان می نامد ! حسودیم می شود!
همین کس دیگری را یاد نمی آورم که غبطه چیزهای داشته اش را بخورم .
"به پرودگار فلق از سحر تا سرخی آفتاب پناه می برم از حسود هنگامی که حسادت می کند ."
۳ نظر:
آهنگ کلامت حزین است و نگاهت هنوز در گرگ و میش حادثه به طلوع آویخته. می دانم تا آهنگ صبح می کنی و پرمی کشی به سمت آسمان، تیر است که می بارد. کسی نمی بیند بالا رفتنت را. روئیدن را. زندگی را. کسی تاب نمی اورد عشق حس های بارانی ات را. قل اعوذ بخوان و ان یکاد فراز کن. کسی که تو را باور می کند تو را در آغوش می کشد و آن کس که در تو به تردید می نگرد حسرت درو می کند. وقت خواندن نماز باران کسی که با خود چتر می برد به سخاوت اسمان ایمان دارد. من دارم باورم را در احساس های تو مشق می کنم. می ترسم حسم را به واژه در اورم. دوست دارم...
و من هم اعتراف می کنم که به صداقت و خلوص تو همواره غبطه می خوردم.
خدای را شاکرم که دوستی چون تو مرا عطا نمود.
الحمد لله
برو بابا...
ارسال یک نظر