. پیرزنی نابینایی جلوی حضرت موسی را گرفت. گفت دعا کن خدا چشمانم را برگرداند. حضرت موسی گفت باشد. پیرزن گفت دعا کن جمالم را هم برگرداند. حضرت یک توقفی کرد. با خود گفت چشمانش را خدا داد ، دیگر زیبایی و.... وحی آمد که موسی چرا فکر می کنی؟ مگر از تو می خواهد؟
می گویند فرعون در حال غرق دست به دامان موسی شد و نجات از موسی خواست . موسی چیزی نگفت و نگاه کرد .ندا آمد که موسی چقدر سنگ دلی اگر یک بار از ما خواسته بود به عزت و جلال م نجاتش می دادم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر