web stats tools

جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

"
می‌خوای دی‌اکتیویت کنی فیس‌بوک‌ت رو، هزار تا مانع پیش پات می‌گذاره. اول رفقات رو ردیف می‌کنه جلوی روت. می‌گه اینا میس‌ت می‌کننا، بازم می‌خوای دی‌اکتیوت کنی؟ می‌گی آره بابا. فوقش بعدن می‌رم خودم از دل‌شون درمیارم. بعد می‌گه آخه چرا؟ من به این خوبی و نازی، چرا واقعن؟! می‌گی دلایل شخصی دارم. می‌گه خب به منم بگو، چی می‌شه مگه. می‌گی بابا اصن غلط کردم. یکی از دلایل خودشو انتخاب می‌کنی. مثلن می‌گی احساس پرایوسی نمی‌کردم، یا چه‌می‌دونم، بلد نبودم باهاش کار کنم. می‌گه قربونت‌برم خب بیا تنظیمات پرایوسی‌ت رو درست کن، بیا اصن بشین رو پام خودم بهت یاد بدم همه‌چی رو. می‌گی آقا من کلن مریضم، خب؟ می‌خوام دی‌اکتیویت کنم، می‌خوام خودم رو از برج میلاد پرت کنم پایین، به تو چه آخه؟! می‌گه، اینو با یه پنجره‌ی جدیدِ غم‌ناکی می‌گه، خب باشه. ولی پسووردت رو دوباره وارد کن لااقل که اگه اسمِ دلبرته یه یادی ازش تازه کرده باشیم. وارد می‌کنی. می‌گه حالا بیا واسه دلِ منم که شده دوباره این کد رو بزن. می‌گی چشم. بعد می‌گه، وایستاده دم در و با چشم‌های محزون، حالا جدی2 می‌خوای بری؟ می‌خوای ترکم کنی؟ هیچ‌چی نمی‌گی. روتو می‌کنی اون‌ور و هیچی نمی‌گی. بعد می‌گه لااقل بذار برات نامه بفرستم، بذار در تماس باشیم، دوست‌معمولی باشیم. می‌گی نچ! بعد می‌ره. ولی یه‌جوری که می‌دونی هروقت بخوای می‌تونی برگردی دوباره بغلش.

فک کن یکی رو که می‌خوای دامپ کنی این‌جوری گیر بده و نره، آدم زمین‌گیر می‌شه به‌خدا!
"

هیچ نظری موجود نیست:

Google Analytics Alternative