آرزوهای بزرگ بود یا الیورتویست ؟ یا هیچ کدام ... داستان پسرکی یتیم در نوانخانه ای بود در لندن ( جودی آبوت نبود مطمئنم آ ) .
دیالوگش از کودکی یاد من است، این است که می گفت گریه کن که گریه برای چشم خوب است چشم را می شورد و دید را جلا می دهد .
گریه کردن موهبتی است ، قلب نرم می خواهد ! قلب من سنگ است ، نمی خندد تا چشم روان شود ! شده است سنگ خارا ! درمانش چیست نمی دانم ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر