درهمه حال باید شکر گفت !
اما خدا جونم دلم داره خنده یادش می ره ! نه می تونه بخنده ، نه می تونه گریه کنه مثل لقمه ای که تو گلو گیر کرده یا چیزی که تو بینی مونده نه بیرون می آید نه می تونه بکشیش به مغزت !
فعلا که تو حالت خلسه ام ! هیچ کاری ، هیچ چیزی نه خوشحالم می کنه نه ناراحت ! کلی پول که از دست دادم . اما مانده ام مانند کسی که اره ای .....
خدایا لیله الرغائبِ ، یاد این شب ها دعا کرده بوده باشم ! شب قدرها یم که اوجش بیرون رفتنی بود با احمد و ساجده ! یا دعای سجادیه خواندن ! کلا تنبل ام در دعا و نماز ...
دعایم کنید ! دارم می میرم ، دارم می شکنم . اوج .... است از دیگران توقع دعا داشتن.
چیزی نمانده است از منیتم ...
نمی دانم مانده ام کی ایم ! چی هستم ، چگونه باید باشم فقط می دانم در برزخم ! در تنها چیزی که مطمئنم اوست فقط همو ...
کاش این شبه های بی پایانم سحری داشته باشد .
دیگه داد است که مانده است ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر