web stats tools

جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

سواد زلف سیاه تو جاعل الظلمات بیاض روی چو ماه تو فالق الاصباح

دیدنش دردی است ندیدنش هم دردی دیگر ....
دلم برای یک چیز مطمئن هست برای چیزهای دیگر چند دل .
مرده است انگار ، نه می خندد ، نه می گرید ! البته قسمت ناراحتی ها یش فعال تر است . 
از الان غم آینده دارد که ترم بعد فرشته ای نیست. کیست که برایش حرف بزند از نا گفته ها ...
به قول کسی نباید دل بست ، نباید دوست شد . همه آشنایند و دوست ی نیست. بعضی آشنا ترند .
اما نمیتوام ...
نمی توانم دلم دوست می خواهم نه هر دوستی نه هرکسی نه هر اسمی نه هر یادی ...
دوستانی خوب دارم ولی دلم می خواهد ،  او را می خواهد ولی ... .

دلم می خواهد ستونش باشم ، ستونم باشد . ولی نیست انگار .
دلم می خواهد خودم باشم ! ضعیف ، قوی هر چه هستم ! کسی را می خواهم که از من نترسد . 
دلم عاشق است ، نمی داند چرا .
نمی تواند مهربان نباشد . نمی تواند یاد نکند از او. نمی تواند نخواهد، گوش نمی دهد ....
دلم ناراحت است از خودش ...
عقلکم می گوید مگر نمازت نباید آدم ت می کرد ، پس چرا داری به قهقرا می روی  ! دلم می گوید نمازی که نسیم سحری بیدارت می کند و قربته الی ...  تا الله همین می شود  دیگر.
عقلکم می گوید این عشق دارد سنگت می کند مسخ می شوی رهایش کن . دلکم می خندد ! از ته لبخندهایی که او می زند برای تمسخر ...
دلم هوای گریه کرده دنبال روضه خوان است تا باز ببارد ! باید ببارد تا قبل از این که کویر شود ...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

divooneh divooneh divooneh

پدرام گفت...

ای ول رفیق،
داری به آخر های قسمت جلز ولز قضیه میرسی
تبریک

Google Analytics Alternative