دلم گرفته.
از رفتن ام ! نمی دانم چرا دارم می روم ... دلم تنگ خانه هست ! تنگ زهرا و بقیه ..
اما اینکه می روم بیش تر تنگ اش می کند ! این روز ها ممکن است آخرین هایی باشد که فرشته را می بینم ...
به خدا دلم می گیرد ! نخندید ....
هر چه ازبود و از هر کجا آمد ! خواهرم بود ! از نازی نزدیک تر شاید ! امیدوارم بتوانم برادرش باشم ...
می خواستم برایش یادگاری بگیرم ، نگرفتم ! دلم می گوید می بنیمش ان شاالله ...
دوست کیمیاست ، دوست خوب نایاب تر ! یادم باشید ...
سعی کردم دوست باشم برایتان تا آنجا که می توانم ... نتوانستم ...
سعی کردم دوست باشم برایتان تا آنجا که می توانم ... نتوانستم ...
"توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر