جالب است داستان من در مالزی ، دوستان من در اینجا بیشتر خارجی اند و عرب ! دوست که نمی توان گفت ! آشنایند و فقط یکی از آنها دوست است .
بگذریم
دیشب نزدیک بود به سرنوشت بهنام دچار شوم در هیل پارک ناکام ! از دنیا بروم . ترک موتور عربی نشستن همین است . تو را چه به موتور برو شتر سواری ات را بکن بشار ! :دی "نژاد پرستی که ندارم باز گل کرد دوباره "
رمضان امسال عجیب ترین رمضان م تا کنون خواهد بود . حداقل اش این است که شب قدری را در آسمانم !
عید را پیش خانواده بودن غنیمت است .
راستی کلاس ما همه تویش یک جوری شده اند . ویروس خطرناک عشق را از من گرفته اند . شاید البته ! فعلا که در عاشق بودن خودم را هم شک دارم ....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر