web stats tools

جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

maat



همه از بازیت می‌گویند؟ بازی بود...
ما که حرکت نکرده مات بودیم! مات چشمای تو 
مات لبخندت ، مات شیطنت هات...

رسمش نبود
قرار بود سحر زندگیم بشیییییییییی ،آغاز گرش باشی  نه پایانش..............

اگر دوست داشتنی نیست ، به هرچه معتقدی ، به هرچه دوست داری ، به صداقت من ، به قرانی سفید که از بین آن همه سوره و آیه یوسفش آمد و من ترجیح دادم یهودا باشم، به تمام قسم خوردنیها به تمام واو‌های آان کتاب...
دیگر اینجا نیا ! قرار مان  که یادت هست ؟

نیا سخت است برای من ! اما آمدنت امید  را زنده نگاه می‌دارد ....
اما وقتی‌ میگویی امیدی نیست ! چرا زنده بگزاریمش جنازه ایش را .....

میدانی که آرزویم چیست ؟ دوست دارم باز نماز شکر بخوانم ! دوست دارم به سان چند ماه قبل امیدی باشد که صبح‌ها قبل سحر بیدار شوم 
می‌دانم نباید خواستنی را داد زد ولی‌ هستی‌ ، 


بخواب که می‌خواهم در چشمانت ستاره‌هایم را بشمرم ...




هیچ نظری موجود نیست:

Google Analytics Alternative