زندگی نفس نظر دیدگاه امیدهاو عشق یک ایرانی دانشجو در مالزی راستی اینجا برهنه ام و بی سانسور اگر دوست ندارید نخوانید ش
۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه
۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه
کار
افتاده ام به هر کاری
موسیقی ارنج می کنم
آب حوض می کشیم
فقط درس نخوانده ام تا به حال در این ترم ...
البته خطوط قرمز م هنوز قرمز اســــــــــــــت.
۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه
maat
همه از بازیت میگویند؟ بازی بود...
ما که حرکت نکرده مات بودیم! مات چشمای تو
مات لبخندت ، مات شیطنت هات...
رسمش نبود
قرار بود سحر زندگیم بشیییییییییی ،آغاز گرش باشی نه پایانش..............
اگر دوست داشتنی نیست ، به هرچه معتقدی ، به هرچه دوست داری ، به صداقت من ، به قرانی سفید که از بین آن همه سوره و آیه یوسفش آمد و من ترجیح دادم یهودا باشم، به تمام قسم خوردنیها به تمام واوهای آان کتاب...
دیگر اینجا نیا ! قرار مان که یادت هست ؟
نیا سخت است برای من ! اما آمدنت امید را زنده نگاه میدارد ....
اما وقتی میگویی امیدی نیست ! چرا زنده بگزاریمش جنازه ایش را .....
میدانی که آرزویم چیست ؟ دوست دارم باز نماز شکر بخوانم ! دوست دارم به سان چند ماه قبل امیدی باشد که صبحها قبل سحر بیدار شوم
میدانم نباید خواستنی را داد زد ولی هستی ،
بخواب که میخواهم در چشمانت ستارههایم را بشمرم ...
۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه
۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه
shooki
شوخی مکن که مرغ دل بیقرار من سودای دام عاشقی از سر به درنکرد
harde labtopam ham sookhte methle delam ...
khodaya kash vaghti mirim jooz niki pshte moon harf nazanad..
kash ....
rasti weblogam sote koore methle khodam , asbab keshi karde jaye dige... albate shayd ham inja benevisam ham onja... shayad
۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه
هیچکس مثل ِ او نیست / نمیشود
هی خانم
که خیره نگاه میکنی
لباسم شبیه او بود یا قد و قوارهام؟
شرم نکن / من درد ِ تو را میفهمم
من هم به یاد ِ او
به ابرها و آدمها
حتا به دیوار
خیره شدهام
هر چه دلت میخواهد نگاه کن
"
که خیره نگاه میکنی
لباسم شبیه او بود یا قد و قوارهام؟
شرم نکن / من درد ِ تو را میفهمم
من هم به یاد ِ او
به ابرها و آدمها
حتا به دیوار
خیره شدهام
هر چه دلت میخواهد نگاه کن
۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه
۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه
صدا
آسمان جای غریبی است نمی دانستیم ! عاشقی کار عجیبی است نمی دانستیم…
نماز های شبانه ام 11 تا ده ولی برای چند ماه در بدترین شرایط یکی بود ، یکی بود صدایم کند ، یکی بود قبل از سحر بیدارم کند ، امید ی بود شاید که کمری خم راست شود و اشکی بریزد و آهی بیاید 40 نفری که یاد شوند ….
مدت مدیدی است که نماز شب بماند بعد از سحر کسی نیست برای سپیده دمی مرا صدا کند ! البته دروغ چرا ، ساعت موبایل زنگ می زند و همتی نیست ، کسی نیست که بگوید با من باشی صدایت می کنم …
۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه
مرگ
من مرده ام
و خاموشم
تا تولدي ديگر
باور كنيد ،اين بوي مرگ است
از دهانم نيست
از عمق من است
مني كه ديگر
نيست
و خاموشم
تا تولدي ديگر
باور كنيد ،اين بوي مرگ است
از دهانم نيست
از عمق من است
مني كه ديگر
نيست
اشتراک در:
پستها (Atom)