"وقتی نمینویسم یعنی یک مرگیم هست. معمولن وقتی ست که نظم و تعادل زندگیام به هم ریخته. یعنی ذهنم انقدر درگیر است که دل و دماغ نوشتن برایم نمیگذارد."
دلم می خواست امشب سری به پاب پایین خونه بزنم ببینم در این عبادت گاهی که از دروغ و ریا عاریست چه دارند برای عرضه ...
بگذار بوی می مستم کند تا بوی گل
دلم می خواست امشب سری به پاب پایین خونه بزنم ببینم در این عبادت گاهی که از دروغ و ریا عاریست چه دارند برای عرضه ...
بگذار بوی می مستم کند تا بوی گل
۵ نظر:
این حال و احوال اونم توو روز تولد ممنوع.
سرودِ پنجم سرودِ آشناییهای ژرفتر است.
سرودِ اندُهگزاریهای من است و
اندوهگساریِ او. آن دستها
بیش از آنکه گیرنده باشد
میبخشد.
امیر نازنینم تولدت مبارک
چرا پاراگراف اول رو تو "" گذاشتی؟
چرا ؟ چون احتمالا مال من نیست !
و اما زبان حال بود../
ارسال یک نظر