اون زمانیکه بچه بودم یک سری انیمشن که چه عرض کنم نقاشی ایرانی با موضوع ضرب المثل ها در تلویزیون پخش می کردند.
یکیش برام جالب بود داستان پسری گم شده بود که پدر برای این که همان شب پسر پیدا شود جایزه بزرگی در نظر می گیرد از قضا جوانکی بچه راپیدا میکند و پیش خود می گه اگه فردا ببرمش دل باباش بیشتر تنگ شده بیشتر پول می ده . فردا بچه را پیش پدر می بره ولی پدر چیزی به جوانک نمی ده .پسر تعجب می کند و علت را جویا می شود . جواب می شنود که من این پول را برای این می دادم که بچه ام یک شب هم بیرون خوانه نباشد!
حالا ، این چه ربطی دارد می شه به بودن یک چیزهایی در یک لحظه و زمان خاص ربطش داد که اگه دیر تر هم داشته باشین باز به درد ما دیگه نمی خورد!
دلم رفت و ندیدم روی دل دار فغان از این تطاول آه از این زجر
۱ نظر:
زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا میکشد
کز بوستان باد سحر خوش میدهد پیغام را
غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب دلی
باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را
ارسال یک نظر