web stats tools

جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

ادامه مطلب قبلی

غربت تنهایی سخته اون هم اولش . امروز تو دانشگاه مالایا داشتم با آقا حسین صحبت می کردم .- این آقا حسین ما با خانمش و بچه چهار سالش اومده مالزی برای بالاتر بردن دانش بعد از چند سال کار و تلاش در ایران . تو این دیدار های کوتاه انسانی است ماه .-
در بین حرف زدن به این رسیدم که من در ایران و تهران کم حرف وساکت بودم ! دیدم دیدگانش چپ شد . گفتم البته تنهایی باعث می شود وقتی که گوش پیدا کردی زیاد حرف بزنی .
 یکی دیگه هم همین را چند شب پیش به من گفت .
نمی دانم شاید باز به عادت تهران برگردم راستی دوستان  من کم حرف بودم یا پر حرف ؟


۷ نظر:

سعید گفت...

تو کم حرف هم نبودی همچین. البته پر حرف هم نبودی. متوسط الحرف بودی. (;
البته فکر کنم خیلی سرت شلوغ بود تهران که بودی و الان حسابی وقت خالی پیدا کردی وبلاگ می نویسی!

Unknown گفت...

سلام عمو امیر خودم. منم با آقا سعید موافقم، خصوصا در مورد وقت... انقدر به غربت و این حرفا گیر نده... برای خودت وطن بساز. همه جا آسمون خداست و همه زمینها مال اونه... یادت نره ممکنه هنوز با بهترین دوستت آشنا نشده باشی. سعی کن بیشتر از اینکه دنبال دوست بگردی برای بقیه یه دوست خوب باشی. مثل موقعی که تهران بودی و همیشه روت حساب میکردیم... جیگرتو

Unknown گفت...

دوست داشتنی بودی! (هنوزم هستی ! )
(حال کردی جوابی که ربطی به سوال نداره؟!) ;)

امیر گفت...

خوبه باز هم معتدل بودم!!!
بی کاری که درسا زیاد ولی فکر ها زیاد تر!

امیر گفت...

رضا جان ، حق کاملا با شماست من خودم به این عقیده دارم که " بگو مگر زمین خدا واسع نبود" اما این جا فعلا حس مهمان بهش دارم و مهمانی که خرج هم از جیب خودشه! مهمان هم هرچه قدر صاحبخانه خوب باشه رفتنی .
مرسی از لطفت ، پس ماشین حساب بودم یه جورایی !

امیر گفت...

جواد جان ،
مرسی ، دوست داشتنی و معرفت را از شما سعی کردیم یاد بگیریم که بلد نشدبم!
حالا کلا من کله پاجه می زدم صبح ها یا نه ؟

Unknown گفت...

ای شفتالو ای آلبالو ای کله پاچه ای جیگر!

Google Analytics Alternative